به گزارش شهرآرانیوز، حالا که بحث توصیف شخصیتها پیش آمد، بگذارید درباره چند تکنیک برای تقویت این مهارت صحبت کنیم و بعدش برویم سراغ شیوههایی که اتفاقا برعکس تمام اینها عمل میکنند، چون در ابتدای یادداشت قبلی حرفهایی با همین مضمون گفته شد.
بحث درباره این بود که توصیف کردن شخصیت، حتی شخصیت فراواقعی و خیالی، یک نقطه قوت به حساب میآید و به مخاطب کمک میکند تا تصویری دقیق و کامل از آن آدم داشته باشد، درست مانند یک آدم واقعی، یک کسی که جایی، روزی، از نزدیک او را دیده و با او آشنا شده است.
«جایی، روزی، از نزدیک او را دیده و ....» همین عبارت راهگشای اولین تکنیک است: از شخصیتهای واقعی الگوبرداری کنید. وقتی همه چیز را به قوه تخیل واگذار کنید، ممکن است بخشهایی از شخصیتْ ناهماهنگ یا وصله ناجور از آب دربیایند، یا حتی مخاطب حس کند که فلان ویژگی این آدم به کلیت ویژگی هایش نمیخورد و یک جورهایی مشکوک و تصنعی به نظر میآید. بهترین نسخه برای چنین مواقعی ارجاع به خود واقعیت است. مشاهده، و دقت در آدمهای واقعی بهترین کمک است.
روش دوم کولاژ کردن است: چه بسا در آدمهای دوروبرتان مدتی طولانی بگردید، اما چندان چیز دندان گیری نصیبتان نشود. در چنین موقعیتی، میتوان از این روش استفاده کرد و دو یا چند آدم را با همدیگر تلفیق کرد. میتوانید با دقت در آدمهای مختلف از هرکدام یک یا چند ویژگی داستانی و دراماتیک را بردارید و به هم وصله کنید. در چنین رویکردی، باید مراقب باشید که این ویژگیها تابع یک کل منسجم باشند تا مخاطب حس کند این شخصیت برایش آشنا و طبیعی و باورپذیر است.
در قدم سوم، وقتی یک آدم داستانی برای خودتان ساختید، به این فکر کنید که چطور میشود با خلاقیت از او آشنایی زدایی کرد تا جذابیتش برای مخاطب صدچندان شود. تغییر یکی-دوتا از ویژگیهای شخصیتها کمک میکند تا مخاطب به عمق داستان کشیده شود.
حالا، اگر سابقهای وزین و درست در مطالعه آثار خوب داشته باشید، یا فیلمهای خوبی دیده باشید، مرور کردن شخصیتهای مطرح و جذاب کمکتان میکند که آشنایی زدایی را در آنها بهتر پیدا کنید: جوکر، راسکولنیکوف، مرسو، تیریون لنیستر، والتر وایت، پدرو پارامو، شازده احتجاب، پیرمرد خنزرپنزری، توما، و بسیاری شخصیت جاودانه دیگر، همه، شهادت میدهند که آشنایی زدایی عنصر کامل کننده شخصیت است.
اما -درنهایت- یک نکته وجود دارد، اینکه این همه چیز نیست؛ یعنی با انجام دادن این کار فکر نکنید که شاهکار خلق کردهاید و رسالت شما تمام شده است: تازه، بعد از همه این ها، نیاز به طراحی خط روایت خوب پیدا میکنید؛ فضای داستانی جذاب هم عنصری است که همیشه -در تمام نوشته هایتان- باید دنبالش باشید؛ و -سر آخر- لازم است موقعیتهای نفس گیری درست کنید که شخصیتهای توصیف شده شما باید از آنها عبور کنند و خودشان را بیشتر و عمیقتر به مخاطب معرفی کنند.
درنهایت، اینکه قرار نیست همیشه با همین شیوه عمل کنید، و فکر نکنید که تنها کار درست همین است، و هرکسی که بر خلاف این روش اثری بنویسد باید سلاخی شود. در دنیای ادبیات، شخصیتهای بی چهره و نامرئی ماندگار هم داریم، که جاودانه شدهاند، مثلا مرسو در شاهکار آلبر کامو؛ «بیگانه».
پس، از شناکردن برخلاف جریان آب، نه تنها نترسید، بلکه همیشه استقبال کنید.
با احترام عمیق به آن شوقی که در ماهی قزل آلا موج میزند.